علیرغم همه نقشهها و نیرنگها امام نفوذناپذیر بود
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۴۲۹۴۶۷
حجتالاسلام حمید روحانی رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی در مسجد امام حسن عسکری (ع) طی سخنانی با بیان اینکه اسلام از آن روزی که طلوع کرد با دو جریان بسیار خطرناک مواجه بود، اظهار داشت: خطرات زیادی اسلام را تهدید میکرد، اما این دوخطر، خطری بود که میتوان گفت: کمر اسلام را شکست و ضربههای جبران ناپذیری بر اسلام وارد کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روحانی افزود: نخستین جریانی که برای اسلام زیانهای سنگین و سهمگینی به همراه داشت مساله جاه طلبی و قدرت طلبی بود کسانی دست اندرکار قدرت و حکومت شدند که شهوت مقام و قدرت کر و کورشان کرده بود در راه رسیدن به قدرت، به مقام، به حکومت از هیچ توطئه و نقشه و ترفندی فروگذار نکردند.
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی ادامه داد: از همان روزی که پیامبر اکرم (ص) از جهان رحلت کرد تا به امروز اینها با شیوههای مختلف با شگردهای گوناگون تلاش کردند که از اسلام سو استفاده و اسلام را از مسیر خودش منحرف سازند.
وی با بیان اینکه در جریان جنگ صفین میدانیم که این ساده اندیشان و زودباوران جنایتی کردند که تا روز قیامت روحشان سیاه شد و اسلام نتوانست آنگونه که باید و شاید کمر راست کند، افزود: نقشه معاویه و عمرعاص به دست این ساده اندیشان اجرا و مصیبتهایی بر اسلام وارد شد که شهادت اباعبدالله الحسین (ع) و جریان کربلا یک گوشهای از آن جنایت است، این مسالهای است که در طول تاریخ اسلام وجود داشت و تا الان هم ادامه دارد و تا روز قیامت هم ظاهرا ادامه پیدا میکند.
«در همین دوران پیروزی انقلاب اسلامی باز میبینید که همین دو دسته بودند که در صحنه سیاست ایران چه ضربههایی زدند کسانی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به صحنه آمدند و سعی کردند که اوضاع را قدرت را سیاست را در اختیار بگیرند در گام نخست همان قدرت طلبها بودند و در مرحله بعدی همین سادهلوحانی که راه را برای آنها هموار میکردند آنهایی که همراه امام به ایران آمدند و در حقیقت هیچ کدامشان امام و راه امام را باور نداشتند.»
بنی صدر، قطبزاده و ابراهیم یزدی برای طرح امام درباره حکومت اسلامی عکسالعمل مثبتی نداشتند
روحانی یادآور شد: ما در نجف شاهد بودیم که وقتی امام طرح حکومت اسلامی را در سال ۱۳۴۸ مطرح کردند و از همه خواستند که در جهت تدوین این طرح تحقیق و پژوهش کنند این کسانی که در دوران انقلاب سعی میکردند خودشان را به نحوی به امام بچسبانند سعی میکردند خودشان را سخنگوی امام معاون امام مطرح کنند؛ در آن روز و روزگار درباره این طرح و این دعوت امام کوچکترین عکس العمل مثبتی از خود نشان ندادند نه بنی صدر، نه قطب زاده و نه ابراهیم یزدی. بنی صدر نشریهای داشت به نام خبر نامه تا روزهایی که انقلاب داشت به پیروزی میرسید ایشان در بالای آن نشریه اش این جمله را داشت که استقرار حکومت ملی هدف ماست.
یزدی در نشریه پیام مجاهد هرگز سخنی از حکومت اسلامی و ولایتفقیه نداشت
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی افزود: آقای ابراهیم یزدی در نشریه پیام مجاهد که منتشر میکرد هرگز سخنی از حکومت اسلامی و ولایتفقیه نداشتند، اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان که زیر نظر صادق طباطبایی و در حقیقت غیر مستقیم زیر نظر قطب زاده اداره میشد هم هیچگونه سخنی از حکومت اسلامی نداشتند و حتی جالب اینجاست که حاضر نبودند کلمه حکومت اسلامی را به قلم بیاورند.
«آنها سخنی از امام در بحث حکومت اسلامی در نشریهشان که به نام مکتب مبارز بود آورده بودند، اما در پایانش نوشتند از درسهای آقای خمینی، حتی از نام حکومت اسلامی هم وحشت داشتند اینها بعد از انقلاب اسلامی وقتی بوی قدرت به مشامشان رسید و دریافتند که راه به قدرت رسیدن همراهی با امام است به دنبال امام راه افتادند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم دیدیم که چگونه در جهت رسیدن به قدرت سر از پا نمیشناختند و قدرت را در دست گرفتند، ولی معلوم بود کسانی که راهشان و فکرشان از فکر امام جداست و غربگرا و غربزده هستند و لیبرالیستی فکر میکنند اینها نمیتوانند ادامه دهنده راه امام باشند.»
وی در ادامه سخنان خود اظهار داشت: امام بر این نظر بود که اینها باور نمیکردند که اسلام در این عصر و زمان یک چنین توانی داشته باشد که بتواند یک چنین انقلابی بیافریند و بر اینها القا شده بود که دوران اسلام مداری تمام شده است و اسلام نمیتواند نقشی در جهت آزادی انسانها داشته باشد و اکنون دریافته بودند اسلام قدرتش از هر مکتبی از هر مرامی قویتر است و در جهت اینکه ملتها را به حرکت در میآورد و آزادی و استقلال را بر انسانها عرضه بدارد روششان عوض شد.
روحانی تصریح کرد: این مال بازیگری اینها بود که آمدند به نحوی با امام همراهی کردند که امام واقعا فکر میکرد که حرفهای ایشان را قبول دارند؛ امام فرمود: اگر هم چنین نباشد و اینها باور نداشته باشند دیگر دوران مشروطه نیست که اینها بتوانند با یک سلسله بازیگری و نیرنگ بازی انقلاب را از مسیر خودش منحرف کنند. امام با اعتماد به اینکه اینها تغییر کردهاند و واقعا راه اسلام و انقلاب و ارزشهای انقلاب را پذیرفتهاند زمینه را برای اینها باز کرد.
در انقلاب کسی نبود که نداند آقای منتظری در ساده لوحی شاخص و بارز است
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی تأکید کرد: متاسفانه از روز اول پیروزی انقلاب اسلامی هر کدام از اینها سعی کردند که به یک نحوی بر موج سوار شوند و انقلاب را در اختیار بگیرند و امام و آن مردان انقلابی را کنار بزنند که ضربههای جبران ناپذیری داشت؛ از سوی دیگر، مساله دوم، جریان ساده لوحی و ساده اندیشی بود؛ از روزی که آقای منتظری به عنوان قائم مقام مطرح شد ایشان یک شخص شناخته شده و ساده لوح بود که کسی این مطلب را انکار نمیکرد، کسی نبود که نداند آقای منتظری در ساده لوحی، شاخص و بارز است، اما اینکه چرا دنبال ایشان رفتند به نظر بنده دو جریان نقش اساسی رو داشت.
علیرغم همه نقشهها و نیرنگها امام نفوذناپذیر بود
وی در توضیح این موضوع اظهار داشت: کسانی بودند که نتوانستند امام را در اختیار بگیرند، علیرغم همه نقشهها و نیرنگها امام نفوذناپذیر بود و دریافتند تا وقتی که امام هست به خواستههای خودشان نمیرسند امام احساس کردند که بعد از امام آقای منتظری در مشتشان است، به ظاهر ایشان رهبر میشود، ولی در واقع اینها هستند که رهبر و کارگردان هستند و همه امور در اختیارشان است.
روحانی ادامه داد: جریان بعدی، جریان خارجی بود؛ کسانی که چشم طمع به ایران داشتند و دارند، وقتی دیدند که آقای منتظری مطرح شد خیلی امیدوار شدند که بتوانند بر ایران چیره شوند، نهتنها در آن مقطع اینها آقای منتظری را شناختند بلکه بنده یک اسنادی پیدا کردم که در کتاب نهضت امام جلد اول آن را آوردهام که در سال ۱۳۴۲ آمریکا هیأتی را به ایران میفرستد که یک ارزیابی از اشخاص داشته باشند و اسم ۲۰۰۰ نفر را در میآوردند که میتوانند در سرنوشت ایران مؤثر باشند؛ از این میان اسم ۲۰۰ نفر مجددا استخراج میکنند اسامی آقایان منتظری و بهشتی و مقام معظم رهبری نیز وجود دارد. از آن زمان روی افراد شناخت داشتند. علاوه بر این در سال ۱۳۵۸ یا ۱۳۵۹ قبل از اینکه سفارت آمریکا که لانه جاسوسی بود تسخیر شود، آقای منتظری به عنوان رئیس مجلس خبرگان تعیین شده بود، ولی کار اصلی به عهده شهید بهشتی بود.
«در اسناد لانه جاسوسی موجود است که اگر مراجعه کنید هیأتی از سفارت آمریکا میآیند در مجلس خبرگان و با آقای منتظری حدود یک ساعتی مصاحبه میکنند. بعد از این دیدار، به کاخ سفید گزارش میدهند که علی رغم اینکه در ایران روی ایشان به عنوان جانشین آیتالله خمینی تبلیغ زیادی میشود، او آدم بسیار سادهای است؛ حتی بعضی از سوالات ما را نمیتوانست جواب دهد و مترجمشان به او یاد میداد که چه بگوید.»
منتظری بهوسیله آقای مطهری با امام آشنا میشود
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی افزود: لذا این دو جریان بر روی آقای منتظری کار کردند که او را در میان ملت ایران رشد دهند و جلو ببرند و به یک نحوی به آسمان و کهکشان برسانند تا بتوانند بعد از امام از ایشان استفاده کنند. آقای منتظری چند ویژگی داشت که همانها او را دچار مشکل کرد؛ نکته اول این بود که ایشان از همان اوائل طلبگی، استقلال ذاتی نداشت. اگر در خاطراتش مطالعه کنید مشاهده میکنید که همیشه به یک نفر وابسته بوده و خودش مستقل نبود و مستقل فکر نمیکرد. ایشان بعد از اینکه دوباره به قم میآید با شهید آیتالله مطهری آشنا میشود و به ایشان وابسته میشود و دستورات آقای مطهری را اجرا میکرد، حتی بوسیله آقای مطهری با امام آشنا میشود.
وی ادامه داد: از سال ۱۳۳۹ که بنده به حوزه علمیه قم آمدم، در دوران مبارزه یکی از کارهای ما این بود که طوماری درست میکردیم و از علما و فضلا و طلاب امضا میگرفتیم و چاپ میکردیم. الان این اعلامیهها به طور مفصل در کتاب نهضت و جاهای دیگر موجود است. وقتی این اعلامیهها را نزد آقای منتظری میآوردیم که از ایشان امضا بگیریم ایشان میگفت: آقای ربانی امضا کرده است؟ اگر میگفتیم بله بدون اینکه آن را بخواند امضا میکرد و اگر میگفتیم ربانی هنوز امضا نکرده است میگفت: پس ببرید اول ایشان امضا کند بعد من امضا کنم و به آقای ربانی شیرازی وابسته بود؛ تمام کارها و فعالیتها و مبارزات ایشان، پیرو نظر آقای ربانی شیرازی بود.
روحانی گفت: بعدا که مهدی هاشمی بازیگر شد سعی کرد که رابطه ایشان با آقای ربانی را کاهش دهد و کمرنگ سازد. از اینجا به بعد دیگر ایشان وابسته به مهدی هاشمی شد و مهدی هاشمی برای او وحی منزل و فرشته و یک انسان بی نقص شد. حرفها و نظریات مهدی هاشمی دیگر برای او کاملا مورد تایید و مورد قبول بود. این اولین مسالهای بود که ایشان استقلال ذاتی نداشت و وابسته بود؛ و لذا وقتی به مهدی هاشمی وابسته بود میبینیم علی رغم اینکه سندهایی که به وی ارائه شد و دریافت که مهدی هاشمی چه جنایاتی کرده و علاوه بر کشتن آقای شمس آبادی چه کسان دیگری را هم کشته و به شهادت رسانده، خم به ابرو نیاورد و کوچکترین نگرانی برایش حاصل نشد. همان آدمی که از خبر اعدام چند تن از منافقین آنگونه جار و جنجال و هیاهو راه انداخت، در این مورد میبینیم که نه تنها هیچگونه نگران نشد بلکه تا آخرین روز زندگی مهدی هاشمی سعی کرد او را از اعدام برهاند.
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی تأکید کرد: مساله دیگری که آقای منتظری داشت و برای او بسیار آسیب پذیر بود، این بود، وقتی کانالیزه میشد، حرف کسی رو که قبول داشت و باور میکرد دیگر حاضر نبود حرف و نظرات دیگران را بشنود، حتی حاضر نبود گوش کند تا ببیند چه میگویند. این نواری را که پسر ایشان پارسال منتشر کرد خدمت بزرگی بود برای شناساندن او. ایشان سر جریان اعدام منافقین خیلی جار و جنجال به راه انداخته بود. حرف زد، نامه نوشت، سخنرانی کرد.
وی تصریح کرد: چهار تن از قضات کشور که هر چهار نفر هم مورد تایید او بودند، در جریان صدور حکم اعدام منافقین نقش داشتند قاضی بودند، بلند شدند و آمدند خدمت ایشان که برایش توضیح بدهند اینهایی که ما حکم اعدام برایشان صادر کردیم چگونه بودند، چه کسانی بودند، و با چه شرایطی حکم اعدام راجع به اینها صادر شد. این نوار را اگر گوش کنید خیلی جالب است، باید تشکر کرد از پسر ایشان که این را منتشر کرد، اینها وقتی وارد میشوند، ایشان بلافاصله شروع میکند توپخانه را آتش کردن و به اینها حمله کردن.
رئیس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی ادامه داد: ۳۳ دقیقه یک ریز به آنها بد و بیراه میگوید و اهانت میکند شما ظلم کردید و شما رو سیاه هستید و شما در تاریخ چنین هستید؛ آن بندگان خدا مینشینند و فقط گوش میدهند و بعد از ۳۳ دقیقه که حسابی اینها را میکوبد و محکوم میکند اینها از خودشان دفاع کنند که او وسط حرفشان میدَود و نمیگذارد حرف بزنند و خیلی جدی دوباره باز حرفهای خودش را تکرار میکند و بعد هم یکدفعه آنجا شروع به رجز خوانی میکند که من کسی بودم که در انقلاب چنین کردم، من چنان کردم، من از همه جلوتر بودم و انقلاب را به ثمر رساندم؛ این نمونه بارزی است که ایشان علی رغم این که هر چهار تا قاضی بودند، حالا آمدند تا برای او توضیح دهند، باید اجازه میداد حرفشان را بزنند.
روحانی در پایان گفت: این نمونه بارزی است که اگر ایشان یک موضوعی را باور میکرد دیگر به هیچ قیمتی حاضر نبود حرف طرف دیگر را هم بشنود که ببیند او چه میگوید. چه نظری دارد. چطور امکان دارد که وقتی قائم مقام است آن گونه درباره ولایت مطلقه فقیه کتاب بنویسد و وقتی که از آن عزل شد یکدفعه بگوید که اصلا، ولی فقیه هیچ قدرتی ندارد و هیچ مقامی ندارد و حق دخالتی ندارد و فقط در اموری باید نظارت داشته باشد. این نشان میدهد علی رغم این که ایشان به ظاهر نشان نمیداد و خودش را یک آدم متواضع وانمود میکرد گرفتار مسائل نفسانیت هم بود.
منبع: افکارنيوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.afkarnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «افکارنيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۴۲۹۴۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شلیک به مغز انقلاب اسلامی
«... مَثَل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن در پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده، بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری شهداء شمع محفل بشریتند، سوختند و محفل بشریت را روشن کردند...»
به گزارش ایسنا، کیهان در سالروز شهادت شهید مرتضی مطهری نوشت: «... مَثَل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن در پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده، بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری شهداء شمع محفل بشریتند، سوختند و محفل بشریت را روشن کردند...»
این جملات بخشی از یک سخنرانی استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری است در شب عاشورای سال ۱۳۹۳ قمری که در مسجد جامع نارمک تهران ایراد شد.
و به راستی که استاد شهید در همیشه زندگیش همچون شمع بود، سوخت و قطره قطره آب شد تا محفلهای خاموش استعمار زده را روشن سازد، خفتگان را از خواب طولانی بیدار کند و به وعده صبح ظهور آنها را به حرکت و جنبش درآورد.
استاد با کلاسها و مجالس سخنرانیاش، با کتابها و مقالاتش و با بحثها و روشنگریهایش در دانشگاه و حوزه و انجمنهای پزشکان و مهندسین و مساجد مختلف، نقشی اساسی در پدید آوردن یک زیرساخت عمیق ایدئولوژیک و تربیت و پرورش صدها و هزاران مسلمان آگاه مبارز برای نهضت امام و انقلاب اسلامی داشت. خودش میگفت: «.... این بنده از حدود... ۱۳۳۲ شمسی که قلم به دسـت گرفته، مقاله یا کتاب نوشتهام، تنها چیزی که در همه نوشتههایم آن را هدف قرار دادهام حل مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است. نوشتههای این بنده، برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی و برخی تاریخی است. با اینکه موضوعات این نوشتهها کاملا با یکدیگر مغایر است، هدف کلی از همه اینها یک چیز بوده و بس.»۱
معلم ایدئولوژی انقلاب
از این رو میتوان اسـتاد شهید مطهری را معلم ایدئولوژی انقلاب برای جوانان و سایر مردم دانست. تعداد ۱۰۵۲ نوار کاسـت باقیمانده از سخنرانیهای استاد در مساجد و حسینیهها همچون حسینیه ارشاد (که خود، پایهگذارش بود) و مساجد الجواد و جاوید و هدایت و... و کلاسهای دانشگاه و جلسات هفتگی در مراکز علمی، ۶۴ عنوان کتاب در معرفی ابعاد مختلف اسلام که بعضا دو جلدی و سه جلدی هستند، مقالات ارزشمند و مستدل در نشریات علمی و آکادمیک و... از جمله جهاد علمی استاد شهید مطهری بود که طی سالهای حیات پربرکتش و از طریق همان کتابها و فایلهای صوتی سخنرانی تا به امروز استمرار داشته است.
جهاد انقلابی در کنار جهاد علمی
هوشمندی استاد مطهری آنجا بود که در کنار این جهاد علمی گسترده، همواره در سطوح بالای نهضت امام و انقلاب فعالیت داشـت اما کمتر کسی از آن آگاه بود. چنانکه بسیاری از انقلابیون تصور میکردند استاد مطهری تنها به تدریس و سخنرانی و کلاسهای دانشگاه سرگرم است و به اصطلاح کاری با سیاست ندارد.
شـاید تا سالها بعد، هیچ کس متوجه نشـد، مرتضی مطهری آرام و سر به کار درس و دانشگاه، عضو شورای روحانیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی بود و از سال ۱۳۴۷ وکیل تامالاختیار امام تبعیدی امت در ایران و رابط اصلی ایشان با مردم شد.
چنانکه حجتالاسلام شهید دکتر باهنر درباره ایشان گفته است: «... من برای بعضی برادران و خواهرانی که ممکن است درست از حضور ایشان در صحنه مبارزه اطلاع نداشته باشند، این را عرض کنم؛ دقیقاً در تنظیم اعلامیههای ده سال قبل و پانزده سال قبل، در تفسیر آثار امام که از نجف میرسید، در تهیه بعضی از پیامهای مخفیانهای که بعدها مردم نمیدانستند که از کجا این پیامهای مبارزاتی صادر شد و ظاهراً تصور نمیکردند که مثلاً مرحوم مطهری این طور حضور داشته باشد، اینها پشت پرده توسط ایشان تهیه و به افرادی داده میشد، یا در تنظیم راهپیماییها، در انتخاب به عنوان اولین عضو شورای انقلاب که توسط امام بزرگوار انتخاب شد و تماس با نجف و تماس با پاریس...»۲
اگرچـه در برخی موارد هم، اسـتاد مطهری، این فعالیتها (همچون کمک به فلسـطینیها) را علنی کرد تا حدی که شـک و تردیدهای سـاواک در مورد ابعاد مبارزاتیاش به یقین مبدل گشـت. چنانکه در اسـناد متعددی از سـاواک به این ابعاد اشاره شـده و اینکه در موارد بسیار تحت نظر قرار داشت، اغلب سخنرانیها و کتابهایش به عنوان مدرکی در جهت مخالفت با رژیم پهلوی و طرفداریاش از امام تلقی گردید، ممنوع المنبر و ممنوع التدریس شد، چندین بار دستگیر شد و به زندان رفت و عاقبت، از سوی ساواک صلاحیتش برای ادامه تدریس در دانشگاه رد شد.
دفاع علنی از فلسطین
در تنها موردی که استاد مطهری، مبارزهاش را علنی ساخت، دفاع از فلسطین و مبارزه با اسرائیل بود. شهید مطهری در عاشورای ۱۳۴۸ و در اوج نفوذ صهیونیستها و عوامل اسرائیل در ارکان رژیم شاه، درباره فلسطین سخنرانی کرد و گفت:
«... واللهِ و باللهِ ما در برابر این قضیه مسئولیم. به خدا قسم مسئولیت داریم. به خدا قسم ما غافل هستیم. واللهِ قضیهای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است، این قضیه است...»
استاد مطهری در همان شرایط برای حمایت از مبارزان فلسطینی به همراه علامه طباطبایی و آیتالله زنجانی، حساب ویژهای باز نمود که مورد هجوم ساواک قرار گرفت و همه فعالیتهایش در دانشگاه و همچنین سخنرانی در مساجد و محافل دانشگاهی زیر ذرهبین و تعقیب و مراقبت دقیق ساواک قرار گرفت.
به دنبال همین موضعگیریها بود که سخنرانیهای استاد مطهری، مساجدی مانند هدایت و جاوید و الجواد را به کانون نهضت امام تبدیل نمود و همین امر موجب تعطیلی آن مراکز از سوی ساواک و دستگیری مجدد استاد گردید که این بار وی را مدتی در بازداشت انفرادی نگه داشتند. با تعطیلی مسجد جاوید در آذرماه ۱۳۵۳، استاد مطهری نیز تا زمان پیروزی انقلاب ممنوع المنبر شد. سرانجام امریه ساواک در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۴، ظاهرا به تمامی فعالیتهای استاد مطهری خاتمه داد.
اوج نهضت امام و نقش محوری استاد
در سـالهایی که نهضت امام اوج میگرفت و مردم مسـلمان و جوانان و دانشجویان بر اثر روشنگریها و آموزشهای امثال استاد مطهری با اهداف و آرمانهای اسلام و نهضت آشنایی پیدا میکردند، ایشان به همراه روحانیون مبارزی مانند دکتر بهشتی، جامعه روحانیت مبارز را سازماندهی کرد که در واقع هدایتگر مبارزات و اعتصابات و تظاهرات سالهای ۵۶ و ۵۷ در داخل کشور محسوب میشد.
اعتماد امام به اسـتاد مطهری آنچنان بود که در اوج نهضت، تشکیل شورای انقلاب اسلامی و انتخاب اعضا و همچنین ریاست آن را برعهده استاد گذاردند که تا پیروزی کامل انقلاب و پس از آن تا استقرار نظام جدید، نهضت و کشور را مدیریت کند.
اما استاد مطهری در ساعت ۲۳ یازدهمین روز از اردیبهشت ۱۳۵۸ در حالی که فقط دو ماه و ۲۰ روز از پیروزی انقلاب میگذشت، با گلولهای از اسلحه استعمار و به دست خوارج روزگار بر خاک افتاد.
احسان طبری (یکی از چند نظریه پرداز بلندآوازه مارکسیسم، از اعضای مرکزی حزب منحله توده و عضو برجسته آکادمی علمی شوروی) بارها و به مناسبتهای مختلف از استاد شهید مرتضی مطهری یاد کرد و با قاطعیت گفت که ترور ایشان نمیتواند کار یک گروه نظیر گروه فرقان باشـد. طبری به جدمعتقد بود (و برای این اعتقاد خود نیز دلایل و شـواهد فراوانی میآورد) که ترور استاد مطهری، طرح و برنامه سـازمان سیا و موساد بوده و صرفا با هدف خشک کردن یکی از چشمههای جوشان معارف اسلامی صورت پذیرفته است.۳
اسناد تکان دهنده لانه جاسوسی آمریکا
طرفه آنکه پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، از این مرکز شیطانی، اسنادی به دست آمد که نظر فوق را تایید کرده و حکایت از حضور مستقیم کانونهای استعماری و امپریالیستی در پشت صحنه ترور استاد مطهری داشت.
یکی از دانشـجویانی که در زمان تسـخیر لانه جاسوسی حضور داشت، در مورد وابستگی گروه فرقان به آمریکا در کتابش نوشت:
«...تکان دهندهترین اسناد درباره گروهی به نام فرقان بود. مردم معتقد بودند که گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت میکنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد، درستی گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان میداد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.»۴
یکی از آن اسـناد که در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۵۸ افشا گردید، دلالت کافی بر ارتباط وثیق دستگاه سیاست خارجی آمریکا با این گروه داشت:
«محرمانه
از سفارت آمریکا در تهران به وزارت امور خارجه و فوری
یکی از دوستان قدیمی دفتر سیاسی که یک طلبه قدیمی است و سال گذشته مرکز بحثهای ایدئولوژیک برای شاگردانش بود... (میگوید) یازده نفر از شاگردان قدیمی این شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند... یکی از اعضای فرقان افتخار میکرد که آنها در نظر دارند خرابکاری را با ترور هفتهای یک روحانی شروع کنند و تا رسیدن به موفقیت ادامه دهند... منبع بیان داشت اعضای گروه فرقان که با آنها در تماس است توجهشان را به اهداف داخلی معطوف کردهاند...»
پیوند و ارتباط گروه فرقان با سفارت آمریکا از طریق «ویکتور تام ست» برقرار میشد که از فعالان جاسوسی در ایران بود و در آن زمان یکی از حلقههای ارتباط سیا و آمریکا با گروه فرقان به شمار میرفت.۵
ساعت ۲ نیمه شب ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸، در حالی که دو، سه ساعتی از شهادت استاد مطهری میگذشت، مثل همیشه، ساعت کوکی اتاقش به صدا درآمد تا استاد را مانند هر شب برای نماز و تهجّد بیدار کند، غافل از آنکه دیگر روح مرتضی مطهری خود به پرواز درآمده بود تا بر ِدوست.
انتهای پیام